نگارش این کتاب از یک فکر جذاب شروع شد: آیا ممکن است آشناترین انتقادهای وارد به کار مارکس همگی اشتباه باشند؟ و اگرنه تماماً نامعقول، عمدتاً چنین باشند؟
این بدان معنا نیست که مارکس هرگز قدمی برخطا برنداشت، من از آن دست چپهایی نیستم که ابتدا تظاهر میکنند که به همه چیز میشود انتقاد کرد، اما وقتی از ایشان میخواهند سه نقد جدی به مارکس وارد کنند سگرمههایشان درهم میرود و لب از لب وا نمیکنند. این کتاب بهخوبی نشان میدهد که من خود دربارۀ برخی از آرای او تردیدهایی دارم. ولی آرای مارکس دربارۀ اهم مسائل زمان خود آنقدر صحیح بود که مارکسیست خواندن خویش کار معقولی به نظر آید.
در این کتاب ده فقره از رایجترین انتقادها به مارکس را، نه به ترتیب اهمیتشان آوردهام و کوشیدهام آنها را یکبهیک رد کنم. هدف دیگرم آن بود که در جریان این کار درآمدی روشن و قابلفهم به تفکر او برای کسانی عرضه کنم که با کار مارکس آشنایی چندانی ندارند.
در این کتاب حرف چندانی دربارۀ مارکسیسم در مقام نقدی فرهنگی و اخلاقی نگفتهام. چراکه عموماٌ از این منظر ایراد چندانی به مارکسیسم وارد نکردهاند و از این روی پرداختن به آن در این کتاب وجهی ندارد.
لطفا نظر خود را بنویسید